۱۳۹۰ مهر ۲۰, چهارشنبه

ما ایرانیا... و یا شاید خداحافظ

عکس از نادیا برجسته نژاد

میدونم، خیلی وقته که ننوشتم و دیگه ماهیتابه داره به زباله دان تاریخ میپیونده! ولی ننوشتن من دلیل داشت. جدای از اینکه سرم خیلی شلوغه، دارم روی یه موضوع مهم مطالعه میکنم. توی مصاحبه رادیوییم با رادیو بریزبین گفتم که یه فکرهایی برای ماهیتابه دارم، ولی الان میگم که اون فکر ها عملی نشد. یعنی اصلا نشد که روش کار کنیم و کلا فکر کنم که پیچیده شد :) . ولی از اون طرف یه موضوعی رو میخوام پیش بکشم و شاید کلا ماهیتابه رو ببرم سمت اون موضوع و یا شاید کلا یه وبلاگ دیگه راه اندازی کنم و این مطالب رو توی اون بنویسم و یا شاید هم این مطالب رو ویدیویی کردم و تبدیلش کردم به ویدیوبلاگ و یا یک کانال یوتیوب ولی فعلا منتظرم تا یه سری کتاب از ایران به دستم برسه تا مطالعات و تحقیقاتم رو بیشتر کنم و مطالب رو پیشاپیش تا یه جایی بنویسم که بتونم به صورت مرتب پست بذارم و یا ویدیو بسازم.  هنوز هیچ نظری در مورد نحوه پیاده سازی این مطالب و زمان شروع اون نمیتونم بدم.

موضوع این مطالب بر میگرده به خود ما ایرانی ها و نکاتی در مورد جامعه و فرهنگ ایرانی رو پوشش میده. بر خلاف چیزی که الآن مد شده که اکثرا ملت دارن مینیمال مینویسن و مینیمال میخونن که اونا هم غالبا جملات کوتاه طنز و و شاید به نوعی بی محتواست (مثل پ نه پ، این و اونه داریم و گیر دادن به سن یه سری افراد و …) مطالب من کاملا جدی، طولانی و احتمالا برای خیلی از ما ، برخورنده خواهد بود. این واکنش همه گیر مینیمال های طنزآمیز از دید من همون داستان اندر احوالات گوز که قبلا توی این وبلاگ در موردش نوشتم (روی لینک کلیک کنین تا بخونینش) و به نظرم درد چندانی رو دوا نمیکنه البته اینم بگم که من با طنز و کمدی نه تنها مخالف نیستم بلکه کاملا موافقم ولی نه اینکه تمام زندگیمون بشه مینیمال اونم منحصر به فیس بوک!

این نکته رو هم بگم که نباید فراموش کرد که با توجه به مطالب به اشتراک گذاشته شده توسط افراد در فیس بوک (که عموما کپی شده از یه سری صفحه درست شده به همین منظوره) و هزاران لایکی که افراد به همین جملات کوتاه خنده دار و علی الخصوص عاشقانه، کپی شده و بعضا تکراری میزنن، به نظر میاد که درد اصلی مردم ایران، خیانت عشقشون، نرسیدن به عشقشون (خصوصا عشق اول) و یا دوری از عشقشونه و انگار اگه این معضل حل بشه، همه ایرانیان عزیز دیگه خوشبخت میشن! به قول یکی از دوستام، بخدا خوشبختی فقط عشق بازی نیست. من خودم نه به عشق اولم رسیدم، نه الآن زندگیم از ثبات آنچنانی و خاصی برخورداره و نه به موفقیت آنچنانی و جهانی دست یافتم، ولی احساس نمیکنم که بدبختم. دوستای خوبی دارم، خانواده خوبی دارم، و مهمتر از همه زندگیم توی مسیری که براش برنامه ریزی کردم داره پیش میره و قدم به قدم هدف های زندگیم دارن تیک میخورن و همین باعث میشه که نه تنها حس نکنم بدبخت و بیچاره و مفلوکم، بلکه کلی هم حس میکنم که خوشبختم. چون به نظر من و همینطور به نظر پارازیت و گروه ایندو، ناله شبگیر یا همون غر زدن که جز لاینفک زندگی ما ایرانیاست، نه تنها دردی رو دوا نمیکنه، بلکه باعث میشه که آدم حس بدبختی بکنه. هم غر زدن، هم غر شنیدن این خصوصیت رو دارن و چون مدتهاست که تصمیم گرفتم تا جایی که میتونم غر نزنم و تا جایی که میتونم غر نشنوم، برای همین احساس میکنم که خوشبختم!

حالا امیدوارم که بتونم در آینده ای نامعلوم، مطالب رو اون جور که فراخور مخاطب هام هست، آماده و عرضه کنم، تا بلکه بتونم به زعم خودم قدمی هر چند کوچیک و هر چند نامحسوس، در راستای تمیز کردن قسمتی از زشتی های فرهنگی و اجتماعیمون و اعتلای ایران عزیز که خودم هم چیزی نیستم غیر از یک ایرانی، بردارم. باور کنید که نیّتم خیره! :)

اینم یه داستانی که نمیدونم کی نوشته و کی ترجمه کرده، ولی شاید به نوعی حسن ختام خوبی باشه برای این پست و حتی شاید ماهیتابه، البته که هیچ چیز قطعی نیست، فعلا فقط میخوام بخونم و فکر کنم!!!

صبح خیلی زود مردی در ساحل راه می رفت. او دید که در اثر مَد صد ها ستاره دریایی به ساحل کشانده شده اند و بعد از پایین آمدن آب در خشکی باقی مانده گیر کرده اند. مد تازه تمام شده بود و ستاره های دریایی زنده بودند. اما او می دانست با بالا آمدن آفتاب همه آنها خواهند مرد.  او چند قدم جلوتر رفت یکی را برداشت و در آب انداخت. درست پشت سر او مردی در حال پیاده روی بود آن مرد تا این کار را دید شگفت زده شد خود را به او رساند و از او پرسید چکار می کنی؟ اینجا صد ها ستاره دریایی هست به چند تای آنها می خواهی کمک کنی؟ چند دقیقه دیگر آفتاب بالا می آید و همه آنها خواهند مرد تو فقط چند تای آنها را می توانی نجات دهی چقدر فرق می کند. اما مرد پاسخی نداد چند قدم آنطرف تر رفت و یک ستاره دریایی دیگر برداشت و در آب انداخت. سپس برگشت و گفت برای این یکی خیلی فرق می کند!

به سنت همیشگی، 
شب خوش

۱۳۹۰ تیر ۴, شنبه

مصاحبه

هفته پیش رفتم مصاحبه با رادیو 4EB. خیلی تجربه جالبی بود و جا داره که اول از همه از علی نیک خواه عزیز تشکر کنم که من رو دعوت کرد به برنامه اش و همینطور از بقیه دوستانی که اونجا زحمت میکشن که من افتخار آشنایی با برزو، رضا، مهسا و بهروز عزیز رو داشتم. قسمت مصاحبه من حدودا از دقیقه ۳۰، شروع میشه بعد از آهنگ گوگوش و مدتش هم هفت دقیقه است.
برای شنیدنش روی لینک زیر کلیک کنید:



شب خوش

۱۳۹۰ خرداد ۲۳, دوشنبه

ماهیتابه جهانی

یهو میرم سر اصل مطلب:

الآن حدود دو سالی میشه که من این ماهیتابه رو دارمش (حدود یکسال هم هست که کانتر روش نصب کردم تا ببینم که توش چه خبره) و با توجه به اینکه مبادله لینک وبلاگی زیادی با کسی ندارم، و اکثرا خواننده هام و البته نه همشون از لینک پست شده توی فیسبوک میان به ماهیتابه سر میزنن، تعداد طرفدارای ماهیتابه کم هم نیست!‌ موضوعی که هست اینه که دقیقا توی شرایطی که بنا به یه سری دلایل تصمیم گرفته بودم که برای همیشه ماهیتابه رو بذارم توی کابینت و باهاش خداحافظی کنم، یه اتفاقی افتاد که باعث شد نه تنها از تصمیمم منصرف بشم، بلکه سعی کنم که بیشتر بهش بپردازم.

و حالا اون اتفاق چیه؟ از طرف مجله رادیویی همراه (رادیو 4EB کویینزلند)، دعوت شدم تا برم اونجا و در قسمت معرفی وبلاگ برنامه، در مورد ماهیتابه صحبت کنم، هنوز جزییاتش معلوم نیست، ولی خیلی هیجان زده ام!

همین ...

جزییات این داستان رو متعاقبا اعلام خواهم کرد! :)
.
.
شب  خوش

۱۳۹۰ خرداد ۱۵, یکشنبه

یک پست تکنولوژیک

در این که شبکه های اجتماعی الآن جزءی از زندگی خیلی هامون شدند که شکی نیست. مطمئنا فیس بوک موفق ترینشون هم بوده که تونسته به این ابعاد گسترش پیدا کنه. از امکاناتی که شبکه های اجتماعی دیگه ارائه میکردن که فیسبوک همیشه سعی کرده این امکانات رو ارائه نکنه میشه به اینکه چه کسی پروفایل شما رو دیده و اینکه چه کسی شما رو مخفی و یا از لیست دوستانش پاک کرده اشاره کرد. در مورد دو تای اول که هنوز هیچ راه حلی ارائه نشده چون فیسبوک خیلی شدید داره با این داستان مقابله میکنه ولی در مورد آخری قضیه فرق میکنه. 
شاید تا حالا متوجه شدین که تعداد دوستان شما مرتب کم و زیاد میشه. برای همین من الان میخوام یه روشی رو یاد بدم که توسط اون میتونین بفهمین که چه کسی شما رو حذف کرده و اینکه چه کسی پروفایل خودشو غیرفعال کرده. البته این روش عطف به ما سبق نمیکنه و از وقتی که راه اندازی شد به بعد عمل میکنه. یه نکته دیگه ای هم که هست اینه که این روش در مورد مرورگری که استفاده میکنین پیاده میشه و باید روی کامپیوتری باشه که همیشه ازش برای رفتن به فیس بوک استفاده میکنین. یه نکته دیگه هم اینکه چون مایکروسافت همیشه یه جای کارش میلنگه روی اینترنت اکسپلورر قابل استفاده نیست چون امکانات کمکی اینترنت اکسپلورر خیلی ضعیفه و کلا زیاد قابلیت Customize شدن نداره و در مورد چهار مرورگر فایرفاکس، کروم، سافاری و اپرا قابل اجراست. من اینجا میخوام روش فایرفاکس رو یاد بدم چون مرورگری که من خودم استفاده میکنم و در مورد بقیه هم هیچ آشناییتی ندارم. اگه از اون مرورگر ها استفاده میکنین روش راه اندازی Unfriend Finder رو از گوگل بپرسین و مطمئن باشین که خیلی راحت بهتون یاد میده! روش کار خیلی ساده است.
----------------------------------------------------------------------------------------

اول اینکه باید برنامه کمکی GreaseMonkey رو دانلود و اجرا کنید و یک بار مرورگر رو بسته و مجددا باز کنید.
----------------------------------------------------------------------------------------

مرحله بعدی مربوط میشه به نصب کد برنامه Unfriend Finder. به لینک مربوطه رفته و برنامه را نصب کنید و مجددا فایرفاکس را بسته و باز کنید.
 ----------------------------------------------------------------------------------------
به صفحه فیس بوک خودتون وارد بشید و میبینید که اون بالا بین Profile و Account یک گزینه جدید باز شده به اسم Unfriends و همچنین پایین کنار چت یک آیکون جدید 1- اضافه شده.
----------------------------------------------------------------------------------------


کار تمام شد. از الآن به بعد هر کسی از لیست دوستان شما که پروفایل خودشو غیرفعال کنه و یا شما رو حذف کنه، یک اخطار قرمز کوچولو کنار Unfriends روشن میشه که با کلیک کردن روی اون میتونین ببینین که چه اتفاقی افتاده.
‫.‬
‫.‬
شب خوش

۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه

نیمه خالی


این دو تا عکس رو دوست خوبم نادیا گرفته و نظری هم که خودش در مورد این عکس ها میده، همون اصطلاح معروف نیمه خالی و نیمه پر لیوانه. ولی من که این عکس ها رو دیدم، به یه نکته جالب دیگه برخوردم. اگه خوب و با دقت به این دو تا عکس نگاه کنیم، می بینیم که عکس سمت راست که تمرکز دوربین روی آب داخل گیلاسه، اطراف گیلاس، نرده ها و میز غذا محو افتاده و بر عکس توی اون یکی عکس سمت چپ، کاملا اطراف گیلاس آب، واضح و قابل تشخیصه.
نکته ای که بهش برخوردم این بود که گاهی اوقات تمرکز بیش از حد ما روی یه سری موضوعات، باعث میشه که نبینیم دور و بر اون موضوع چه اتفاقاتی در شرف وقوعه. بعضی اوقات احساس میکنم آدم بد نیست که بدبین باشه، نه این که نا امید باشه، نه، منظورم از بد بین شاید اینه که شل بگیره و شاید حتی یه جور دیگه به مسائل نگاه کنه. بابا مگه ما چقدر قراره زندگی کنیم که انقدر هم با سخت گرفتن و تمرکز رو یه سری مسائلی که مربوط به گذشته ماست بخواهیم روزهامونو از دست بدیم؟ هی بهم دیگه برچسب میزنیم! هی همدیگر رو به درستی و یا حتی به اشتباه متهم میکنیم و همین برچسب زدن ها و اتهام هاست که باعث میشه که با تمرکزمون روی اینها از خود اصل موضوع که شاید همون غذا خوردن دسته جمعی در یه محیط دلنشین رو نبینیم و فقط یه لیوان آب نصفه لکه دار رو ببینیم. پس پیشنهاد میکنم بیاییم برای یک بار و فقط برای یک بار هم که شده یه کوچولو بدبین باشیم و نیمه خالی لیوان رو ببینیم … ولی امیدوارانه!
.
.
مثل همیشه، 
شب خوش

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۲, پنجشنبه

تانگو

در این بحبوحه تکنولوژی و مولتی مدیا، چرا باید نوشته ها سوت و کور باشد. اصلا چرا نوشته باید از خود آدم باشد وقتی کسی چنین دلنوشته ای را به دنیا آورده ؟ 

تقدیم به تو از طرف تمام شاعرانی که شعرشان قبل از آنکه بسرایندش، میخواست همین را بگوید... مثل من!



.
.
شب خوش

۱۳۹۰ فروردین ۶, شنبه

رابطه لایک و جنسیت

قبل از هر چیز سال نو و همچنین دهه نو مبارک. امیدوارم هر جای این کره خاکی که هستین روزاتون به بهترین شکلی که ممکنه شب بشه و بالعکس.

چند ماهی میشد که ماهیتابه رو از تو کابینت در نیاورده بودم و داشت واسه خودش خاک میخورد. نمیدونم چرا ولی نوشتنم نمی اومد. نه که مطلبی نداشته باشم، نه… انگار حوصله تعریف کردن و اینا نداشتم. ولی توی جشن سال نوی خودمون که تو یکی از کلابهای بریزبین بود، اتفاقی برام افتاد که دوباره هوس نوشتن کردم. برای بار دوم توسط ماهیتابه شناخته شدم. دوست جدید و عزیزم علی، نویسنده وبلاگ بسیار جالب، هوس انگیز و آموزنده سفالینه، من رو که دید گفت تو وبلاگ نداری؟ گفتم چرا و خلاصه که بقیه اش قابل حدس زدنه. برای همین یه جورایی دلم برای ماهیتابه ام تنگ شد یهو. اومدم و از تو کابینت درش آوردم و از توی بوک مارک های فایرفاکسم دگمه اش رو زدم، یکم فوتش کردم تا خاکش بره و گفتم یه چند خطی توش بنویسم شاید دوباره موتور نوشتنم روشن بشه.


میخوام که یه موضوعی رو در مورد فیس بوک به یه چالش کوچولویی بکشم و یه تفریحی بکنیم. اکثریت کسانی که این وبلاگ رو میخونن و کلا اکثر آدم هایی که الآن با کامپیوتر و اینترنت کار میکنن، الآن فیس بوک بازی هم میکنن. یه نکته ای که توی فیس بوک به چشم میخوره رابطه تعداد لایک با جنسیت شخص پست کننده است. خیلی وقته که این موضوع برام جلب توجه کرده، نمیدونم شما هم به این موضوع دقت کردین که پست هایی که خانوم های عزیز میذارن، چندین و چند برابر لایک و کامنت میگیره. مثلا عکس پروفایل، تقریبا هفتاد درصد لیست دوستان و چهل درصد لیست دوستان دوستان (اگه البته محدود نباشه) عکس جدید خانوم رو لایک میکنن و با کمی تخفیف در تعداد کامنت هم میدن و غالبا هم قربون صدقه اش میرن. من که تا حالا عکسهای پروفایلم بیشتر از چهار پنج تا لایک یا کامنت نداشته، حالا میگیم من زشتم و لایک کردنی نیستم و مطالبی که پست میکنم لوس و بی مزه اند، قبول … ولی حتی در یک رقابت برابر هم کفه ترازو به سمت خانوم های محترمه است. یه روز امتحان جالبی انجام دادیم. من یه استتوسی نوشتم که کلا از نزدیک به ششصد نفر دوست، شش نفر لایک کردند و دو نفر نظر دادند. چند ساعت بعد یکی از دوستانم که یکی از لایک کننده ها هم بود همون رو نوشت. از چهارصد نفر دوست او، هفده نفر این جمله رو دوست داشتن و هفت نفر هم نظر دادن. حالا اگه تا الآن به این قضیه دقت نکردین یه چند وقتی به این نکته توجه کنین تا ببینین که پست خانوم ها و پروفایل پیکچرشون چندین و چند برابر آقایون لایک میگیره! :) ... چرا؟؟؟؟


شب خوش