۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

پرزنتیشن (قسمت دوم)


چند ماه پیش در مورد اولین تجربه پرزنتیشنم نوشتم. ولی امروز میخوام از نتیجه این چند ماه اینجا درس خوندن و تجربه های مختلف پرزنتیشن بنویسم چون آخرین پرزنتیشنی که انجام دادیم، فوق العاده بود. ما بعد از چند تا پرزنتیشن متوجه شدیم که بهترین روش برای نمره بالا گرفتن اینه که اساتید و اساتید راهنمایی که به عنوان هیات داوران میشینن جلوت رو به نوعی یا بخندونی، یا به وجد بیاری یا یه کاری بکنی که از کسالت در بیان. چون پرزنتیشن ها همیشه توی یک موضوعه و با این زبان نصفه نیمه بچه های بین المللی واقعا روز کسالت آور و کشنده ای برای اساتید میشه. آخرین پرزنتیشن ما بر میگرده به درسی به نام اصول مدیریت پروژه. توی این درس اومدن به ما اصول اولیه مدیریت پروژه رو درس دادن که توسط اونا میشه یه پروژه رو بهتر و سریعتر و کم خطر تر و ارزونتر انجام داد. اصولا این درس مربوط به پروژه های ساخت و ساز و اینجور چیزا میشه و تمام منابع و کتابها هم مربوط میشه به اصول مدیریت پروژه در ساختمان سازی، راه سازی، پل سازی و خلاصه از اینجور پروژه ها.

ما توی این کلاس صد و شصت نفر بودیم که تقریبا شدیم سی گروه. برای تکلیف هم باید یه موضوع دلخواه انتخاب میکردیم و بر مبنای این اصول، اون پروژه رو شبیه سازی میکردیم و مثلا سعی میکردیم که شرکت کارفرما رو مجاب کنیم که پروژه رو به دست ما بدن. جلسه اول کلاس، برای ما پروژه رو اینجوری تعریف کردن: پروژه به یه سلسله کارهایی گفته میشه که در زمان محدود با امکانات و منابع محدود از یه نقطه شروع بشه و به پایان برسه. حتی مثلا مهمونی گرفتن هم میتونه به نوعی پروژه باشه. خلاصه، ما گروه تشکیل دادیم و من و نیما بودیم و یکی از دوستان مکزیکی و دو دوست عرب. اولین باری بود که با اینا هم گروه میشدیم. یه روز نشستیم به صحبت که موضوع چی انتخاب کنیم، من گفتم بیاین ساخت یک ویدیو کلیپ برای یک گروه راک رو انتخاب کنیم، من خودم تجربه کار رو دارم و با هم میریم جلو ببینیم چی میشه؟ اونا هم قبول کردن و همینجا از همه کسانی که به من اعتماد کردند و اعتماد خواهند کرد کمال تشکر و قدر دانی رو به جا میارم! موضوع رو فرستادیم برای استاد و تایید شد. وقتی شروع کردیم به کار هیچی برای عرضه نداشتیم، چون در واقع هیچ منبع نوشته شده ای در مورد پروژه های سینمایی وجود نداره، چون اصولا مدیریت اونا با پروژه های ساختمونی کاملا متفاوته. دیگه کلی جلسه گذاشتیم و به قول اینجاییها طوفان فکری کردیم و به یه نتایجی رسیدیم.

پروژه ما خیلی معروف شد، چون اسامی همه گروه ها با اسم پروژه اعلام شد و تنها گروهی بودیم که پروژه مون عمرانی یا فنی نبود. بچه ها هر از گاهی از ما در مورد پروژه سوال میکردن و شاید حتی تو دلشون مسخره هم میکردن... خود استاد راهنمامون هم براش جذاب بود و سعی میکرد که یه جورایی بهمون کمک کنه، چون مثلا من ازش پرسیدم: مدیریت کیفیت تو پروژه سینمایی چجوری تعریف میشه؟! خندید و گفت: با نورسنج و مونیتور (خودش عکاسی هم میکرد!) خلاصه که نوبت رسید به پرزنتیشن. همه جمع شدیم برای تمرین پرزنتیشن و هماهنگ کردن اسلاید ها که من یه عکس کلاکت رو انداختم به صورت محو پشت تصویر و همه فونتها و رنگها یکی شدند. وقتی رسیدیم به آخرش، نیما پیشنهاد داد که یه چند ثانیه از کلیپی که من برای گروه کنترل ساخته بودم رو هم نشون بدیم. ما هم قبول کردیم و اسلاید ها آماده شد. نکته جالب هم اسم کمپانی ما بود که گذاشتیمش فاکس قرن بیست و یکم (به عوض کمپانی معروف فاکس قرن بیستم). شبی که فرداش پرزنتیشن داشتیم، من استرس عجیبی گرفتم، چون کارمون خیلی متفاوت بود، می ترسیدم که فردا اساتید محترم و محترمه حالمون رو بگیرن. خلاصه، شب رو صبح کردیم و چهار گروه چهار گروه میرفتیم تو کلاس به ترتیب پرزنت میکردیم و میشستیم و آخرش نظراتشونو اساتید بیان میکردن.

نوبت ما شد و رفتیم و توی سیزده دقیقه پرزنت کردیم، کل زمان پونزده دقیقه بود و اگه رد میشد، حرفت رو قطع میکردن و پرزنتیشن نصفه میموند و نمره کم میشد. وقتی وائل یکی از دوستان عرب، قسمتش تموم شد، من گفتم و حالا ما میخوایم یکی از پروژه های موفق شرکت فاکس قرن بیست و یکم رو به شما نشون بدیم. و توی اسلاید نتیجه گیری کلیپ شروع کرد به پخش شدن. قیافه چهار نفر هیات داوران و اون بیست نفری از بچه ها نشسته بودن، دیدنی بود. سی ثانیه که پخش شد، قطع کردیم و دست زدن و نشستیم.

دو گروه بعد از ما هم پرزنت کردند و نوبت رسید به نظرات اساتید. ده دقیقه ای شورا تشکیل دادن و نوشته هاشونو یکی کردن و قسمت اصلی شروع شد. گروه اول که از دوستان آسیای شرقی بودن و وقت کم آوردن و کلی بهشون گیر داد. من دیگه داشتم سکته میکردم، چون مو رو از ماست میکشیدن بیرون. وقتی انتقاداتش تموم شد، با لبخند گفت: خووووووب! گروه راک....ما چیز خاصی نداریم که در مورد این پرزنتیشن بگیم، همه مسائل کاملا پوشش داده شده بود و اسلاید ها منظم بود و ترتیب درستی داشت و ما اگر که مشتری بودیم، فکر کنم که با شما قرارداد میبستیم! فقط یه ایرادی یه جا گرفت که من توضیح دادم و قانع شد و رو کاغذش خط کشید و آخرش گفت: و اینم بگم که پایان پرزنتیشنتون فوق العاده خلاقانه بود. ممنون. و من هم سریع اضافه کردم : جف! اگه دوست داری، میتونیم کل ویدیو کلیپ رو نشون بدیم؟ کلی خندید و گفت نه! همونقدر بس بود! بعد رفت سراغ گروه سه که چهار تا استرالیایی سن بالا بودن و دوباره کلی ایراد گرفت، مخصوصا که رقم بودجه تو اسلاید ها یکسان نبود! در مورد گروه آخر هم که دوباره زمانشون کم اومد کلی ایراد گرفت و اضافه کرد که اسلاید هاتونم با هم هماهنگ نبود و از عکس پشت زمینه یکسان و فونت و اینا هم خبری نبود. خلاصه که با کلی خوشحالی و سر مستی و افتخار از در کلاس اومدیم بیرون!

نتیجه گیری درسی: همیشه دو تا جوک برای استادتون توی چنته داشته باشین که بخندونینش!

نتیجه گیری اخلاقی: ابتکار خوبه، ولی یا آدمو میبره به عرش یا خدایی نکرده میکوبونه به فرش!

نتیجه گیری گروهی: با آسیای جنوب شرقی ها هم گروه نشین!

نتیجه گیری نژادی: همه اعراب بد نیستن!

نتیجه گیری شخصی: من کلا میمیرم برای ابتکار از هر مدلی، صوتی، تصویری و غیره!

.

.

شب خوش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر