۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

محتسب و مست

این متن رو توی فیس بوک خوندم و خیلی خوشم اومد ازش، گفتم که شما هم ازش غافل نشین! اسم نویسنده رو نمیدونم وگرنه حتما ذکر میکردم:

(1)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت نترس کاریت ندارم. فقط می خواستم ببینم جنس پیراهنت چیه؟ راستی چند خریدیش؟

(2)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ول کن بابا حوصله داریا! حالا باید کلی شعر بگیم!

(3)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش را نگرفت
مست گفت چی شده محتسب؟ آدم شدی؟ پاچه نمی گیری؟
محتسب گفت: محتسب جد و ابادته! حالا دیگه سردار شدم.

(4)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت سر جدت بیخیال شو, اینجا لاس وگاسه! پاک شرطی شدیا!

(5)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش را نگرفت
مست گفت محتسب جووووووووووووووون گریبانم رو نمی گیری؟
گفت دیدی خودت می خوای! من که کاریت ندارم

(6)
محتسب مستی به ره دید و چشم پوشی کرد
مست گفت چشمم روشن حالا دیگه ما رو نادیده می گیری؟
گفت شتر دیدم! ندیدم!

(7)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت سر جدت بیخیال شو امروز مست نیستم
!گفت پس من با کی مشاعره کنم؟ تکرار نشه ها

(8)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت به دوربین نگاه کن و لبخند بزن, شما مقابل دوربین مخفی هستید

(9)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت اگه ولم نکنی از لیست فرندهای فیس بوکم حذفت میکنما
گفت آخه اگه تحویلت بدم قاضی برام کلی لایک میذاره

(10)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ول کن پدر صلواتی
محتسب گفت تو رو خدا نجاتم بده! حکومت برگشته! الان چوب تو آستین محتسبها می کنن. یادته چقدر با هم شعر می گفتیم
گفت از ترس جونم بود والله, من مستم, شاعر که نیستم!

(11)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست دیگه چی شده؟
گفت هیچی بابا باز پروین خانوم نخود و لوبیاش تموم شده دوباره مارو سوژه کرده

(12)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت هرچی خوردم پرید لااقل ریشت رو بزن مرد حسابی
گفت آخه اخراجم می کنن
گفت خب ریش ستاری بذار, نمیشه؟


(13)
محتسب مست ها رو به ره دید و گریبان همه شون رو گرفت
مست ها گفتن: نترسید نترسید ما همه با هم مستیم

(14)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت چه سری چه دمی عجب پایی
گفت شما گیم اور شدید, مصرع بعدی این نبود که!
گفت آخه من چار کلاس بیشتر سواد ندارم
گفت پس بگو فردا شب همون داداشت بیاد. همونی که دیپلم داره

(15)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت شرمنده شوهرم مریض بود نتونست بیاد
گفت پس اول باید بازرسی بدنی بشی و بعدش هم تنفس دهان به دهان بهت بدم
گفت من مشکل تنفسی ندارم
گفت ولی منکه دارم

(16)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست خواست چیزی بگه که محتسب با باتوم زد تو ساق پاش و گفت واسه ی من گفتگوی تمدنها راه ننداز, اگه زرت و پرت کنی میبرمت کهریزکاا

(17)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست تا اومد چیزی بگه محتسب گفت شما مستها ریدید تو این مملکت
مست گفت ببخشید محتسب عزیز آدم عاقل که برای قضای حاجت نمیره کشور همسایه!
دستی به ریشش کشید و گفت پس یعنی دیگه نریم لبنان؟ انتخابات عراق چطور؟

(18)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت امروز چه خبره؟ تو محتسب سومی هستی که گریبانم رو میگیری؟!
گفت امروز یادواره محتسب های گمنامه , مانور داریم

(19)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
محتسب گفت این آشغالا چیه که می خورید و مست می کنید؟
مست گفت مگه ما می پرسیم که چرا شما داروی نظافت می خورید؟

(20)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت: ور ایز مای وُت؟
گفت اغتشاش می کنی؟ وای بحالت اگه فیلم گریبانگیری رو بذاری روی یوتیوب!

(21)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت امشب مست نیستم بخدا, دارم میرم تئاتر ببینم اینم بلیطم
گفت چه غلطا! اینکه جرمش از مستی بدتره! میخوای گریبانت رو جر بدم؟

(22)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش رو نتونست بگیره
مست پوز خندی زد و گفت گریبان که سهله محتسب خان! تـ(بیییییب )ـمم رو هم نمی تونی بگیری!

(23)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت با یه نیته خیر و قشنگ, پروانه ها جوون می گیرن
گفت امشب زیاده روی کردی و خیلی مستی, فردا شب اندازه بخور تا شعر پرمغز بگیم

(24)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت بیا فرزند این یکی گریبانم رو هم بگیر
گفت نفست حقه ولی بوی مشروب میده چرا؟
گفت: فرزند, هم اکنون شراب شام آخر را نوشیدیم
گفت اینا کین پشت سرت راه افتادن؟ نکنه اونا هم مستن؟
دستی به سر محتسب کشید و گفت اینها حواریونه منن

(25)
محتسب مستی به ره دید و نارنجک به خودش بست و رفت زیر مست
مست گفت محتسب نفهمیده عمت رو(بوووووووووووم)

(26)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست می خوام یه فرهنگ لغت دهخدا بهت هدیه بدم
گفت چطور مگه؟
گفت آخه این چیزی که تو گرفتی گریبان نیست, ول کن جون مادرت تا برامون حرف و حدیث در نیاوردن!

(27)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت آخ جون! الان باید شعر بگیم؟
محتسب گفت خجالت بکش مرد حسابی, تو خودت قبلا محتسب بودی! حالا واسه ی من مست شدی؟
گفت آخه شعر انتقادی دوس دارم!
گفت اونایی که گفتی شعر نبودن! (بییییب) شعر بودن
گفت خب حالا چیکار کنیم؟
گفت اتفاقا من, کارت تهیه کنندگی دارم, بیا اخراجی های 3 رو باهم کار کنیم ولی یادت باشه که کار هر بز نیست خرمن کوفتن


(28)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست یه سطل آشغال آتیش زد و مشتش رو گره کرد و شعاری گفت محتسب واقعی, عمت بود و باقری
گفت اگه عمم زنده بود, پوستتون رو کنده بود


(29)
محتسب مستی به ره دید و بهش گفت اینهمه که مست میکنی آخرش خدا غضب میکنه ها! زلزله میادا!
مست گفت نه بابا؟
گفت بجون مادرم, نماز جمعه هفته پیش گفتن!
گفت درسته که خشتک آدما به گسل وصله اما فکر نمیکنم به مستی ربطی داشته باشه!
گفت ربط داره
گفت پارسال قم زلزله و سیل اومد, مگه تو قم چیکار میکنن؟
گفت چرت و پرت نگو, اون مربوط به فعل و انفعالات ژئولژیکال پوسته ی زمین بود
گفت ژاپن چطور؟میتونی منو بفرستی ژاپن؟



(30)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست حالا وقته مستی نیست
گفت اتفاقا الان زمانی برای مستی اسب هاست
گفت اشتباه گرفتی من ذوالجناح هستم, مسیر اسبهایی که میرن کن اونوره


(31)
محتسب مستی به ره دید که هیچی تنش نیست و گفت حالا که گریبان نداری من چی رو بگیرم؟
مست گفت ای دوست بیا چیزم رو بگیر!
گفت خیلی بی ادب شدی آقای مست!
گفت منظور از چیزم, ( مچم ) بود. تو هم ذهنت مثل بچه های فیس بوک خرابه ها!
گفت همش تقصیر این مناظرات انتخاباتیه که چیز رو انداخته دهن ملت


(32)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهنست, افسار نیست
گفت مگه فرقی با هم دارن؟
گفت مال محتسب ها نه, ولی مردم آره
گفت الان من یک عمر بنده ات شدم و چیز جدیدی یاد گرفتم


(33)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت و گفت یه پیک هم بده ما بخوریم!
مست گفت ای دوست تو برو ساندیست رو بخور


(34)
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت و گفت خوب واسه خودت مست می کنیا!
گفت ای دوست, تو بیشتر! دهن من یکی رو که صاف کردی!
گفت آها از اون لحاظ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر