۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

نامه ای به جیمز هتفیلد



سلام جیمز عزیز، امیدوارم که حالت خوب باشه و تور دنیایی که داری برگزار میکنه خیلی خسته ات نکرده باشه، هر چند که میدونم که زندگی ات رو موسیقی احاطه کرده و دیگر هیچ، ولی برنامه ات خیلی فشرده است. راستش من هم قراره که تا چند ماه دیگه که به شهر ما میای اونجا ببینمت، از الان بلیط خریدم و دارم برای دیدنت لحظه شماری میکنم. قبل از اینکه بخوام حرفهامو بزنم دوست دارم ازت عذرخواهی میکنم که ممکنه این حرفها برات بی معنی یا حوصله سر بر باشه، ولی دوست دارم که اگه شد لابلای اون همه نامه ای که طرفدارات برات مینویسن، اینم بخونی.
راستش من نمیتونم بگم که دقیقا از کی با تو آشنا شدم، ولی میدونم که توی کنسرتی که به احترام مرگ فردی مرکوری انجام شد و اونجا اجرا داشتی خوبه خوب میشناختمت. یعنی میشه سال نود و دو و اون موقع ها، یعنی ده سالم هنوز نشده بود و چون کل آهنگهاتو بدون اینکه بفهمم حفظ بودم، میشه حدودا از هشت نه سالگی میشناسمت! علت اصلی اینکه انقدر زود با راک و تو و فردی آشنا شدم، داداش بزرگم نیما بود که کاست تو و بقیه رو میاورد خونه و گوش میداد و من هم میشندیم دیگه! فکر میکنم با آلبوم جاستیس باهات آشنا شدم، ولی بلک آلبوم سال نود و یک برای من معنی و مفهوم دیگه ای داره. اون موقع کلاس زبان میرفتم و چون من رو خیلی زود گذاشته بودن کلاس زبان یعنی قبل از مدرسه رفتن، آهنگهاتو کم و بیش لغت به لغت می فهمیدم. اون موقع هم که اینترنت و اینا نبود که بشه متن شعراتو در آورد، بابای بیچاره ام رو مجبور میکردم توی ماشین به آهنگ های تو گوش بده و بگه که الآن چی گفتی! یادمه یکی از چیزایی که بابام بهم گفت Exit Light ,,,, Enter Night بود!
یه خاطره دیگه هم دارم از اون موقع ها. فکر کنم یازده دوازده سالم که بود، بابام رفت دوبی و سوغاتی برام نوار اوریجنال بلک آلبوم رو آورد. فکر نکنم ده بار هم توی ضبط گذاشتمش، چون میترسیدم که یه وقت جمع بشه، از روش کپی کردم و از رو کتابچه اش شعراتو میخوندم و هد میزدم!
بگذریم. الآن میتونم بگم که بلک آلبوم تقریبا بیست ساله که با من داره زندگی میکنه، ولی میتونم اعتراف کنم که تازه دارم یواش یواش میفهممش. بهت گفتم که بچه بودم و دنیا هنوز هیچی رو بهم نشون نداده بود. واسه همین وقتی Enter Sandman رو گوش میدادم، فکر میکردم که فقط در مورد یه لولو خورخوره است که داره یه بچه رو میترسونه ولی الآن میتونم بفهمم که لولوخورخوره مال قصه هاست و میشه از روی خیلی چیزایه دیگه با چشم باز و در حالی که داری به بالشتت چنگ میزنی دراز بکشی و دعا کنی که امشب رو لااقل یه نیم ساعتی بتونی بخوابی.
خیلی جمله ها توی آلبومت هست که واقعا انتظار نداشته باش که یه پسر بچه هشت ساله بفهمتشون، الآنم که بیست و هشت سالمه، هنوز کار دارم تا بفهمم که چرا "درد کسی بودن وقتی که حس نمیکنه" میتونه حقیقت تلخی باشه و یا اینکه چه حسی به آدم دست میده وقتی که بدون حضورش در موردش قضاوت بشه. توی آنفورگیون میگی که "اون پیرمرد که همه رو سعی میکرد خوشنود کنه، الآن آماده است که با کوله باری از حسرت بمیره و اون پیر مرد منم!" میدونی، اون موقع که اینارو میخوندی، چند سالت بود؟ بیست و هشت؟ جالبه انگار همه آدما توی بیست و هشت سالگیشون فکر میکنن که کوله باری از حسرت روی دوششون دارن.
وای وای! آهنگ بعدش که نگو! اون سیتار و اون استارت! اون متن و اون ملودی و سولو! ای مرد ... آخه تو هم سن الآن من بودی چجوری میتونستی همچین چیزایی رو بنویسی؟ "هنگامی که جاده عروس من شد و زمین تخت پادشاهی من و هر جایی که سرم را بگذارم، خانه من است ... بدنم خوابیده است ولی من هنوز پرسه میزنم." ... یا توی آهنگ خدایی که سقوط کرد، اونجایی که میگی غرور اون چیزی نیست که موقع زانو زدن باید ازش بگذری، بلکه غرور تازه بعد از زانو زدن بوجود میاد، این جمله رو وقتی میشه فهمید که یه بار از عمق وجود زانو زده باشی، اون موقع است که به قول معروف به خودت و شهامتت افتخار میکنی که بخاطر باورت هر کاری حاضری بکنی!
نمیخوام سرتو درد بیارم برای همین بقیه آهنگهاشو غیر از آهنگ دوم ساید ب یا آهنگ هشت آلبوم رو فاکتور میگیرم. آهنگی که نمیتونم شرحش بدم که با من چه کارهایی که توی زندگیم نکرده، چی شبهایی که با این آهنگ توی تختم گریه نکردم و چه روزهایی که توی ماشین تنهایی هوار نزدمش. ولی جیمز میتونم بگم هیچ وقت تا الآن که دارم این نامه رو برات مینویسم به عمق جمله هات نرسیده بودم. جمله هایی که در نهایت خلوص به عشقت میگی و آخرش میگی که این حرف ها فقط حرف نیستن. میتونم بفهمم چرا اولش نمیخواستی این آهنگ رو ضبط کنی و واسه دل خودت و عشقت، با تلفن که باهاش حرف میزدی این آهنگ رو نوشتی، چون فکر میکردی که خیلی شخصیه، ولی وقتی لارس اومد و شنیدش، فقط میتونم بگم که این خلوص شعرت باعث شده که بهت اصرار کنه که باید ضبطش کنین و تا الآن که بیست سال از ضبطش میگذره، کنسرتی نبوده که توش اینو نزده باشی، تازه اینم میدونم که سولوی آهنگ رو خودت میزنی نه کرک، چون تمام حس آهنگ مال خود خودته! چیزی که از دل بر بیاد، بر دل هم میشینه ! هیچ کس نمیتونه بفهمه که اون "اطمینانی که توی یه نفر پیدا کرده بودی" چیه؟ شاید خود فرانچسکا که الآن دیگه همسرته و سه تا بچه کاکل زری ازش داری هم نفهمه که تو توش چی دیدی که گفتی "هیچ وقت برات مهم نیست که بقیه چیکار میکنن" و "برات فقط مهمه که باهاش نزدیک باشی، فاصله معنی نداره" و "ذهنیت رو باید عوض کرد، همین و بس!!" یا اینکه "هیچ وقت خودم رو اینجوری باز نکرده بودم، نه ... بقیه اش اصلا مهم نیست!" مرد این آهنگت دیوانه کننده است. نمیدونم خودت کدوم اجراشو دوست داری ولی دوست دارم که به خودت توی این اجرا یه نگاهی بندازی تا بفهمی که وقتی میخونیش اون حسی که باید توی آهنگ باشه تا اون رو تبدیل کنه به یه شاهکار چیه!؟ واقعا نمیدونم وقتی که میای شهر ما برای اجرا و وقتی این آهنگ رو اجرا میکنی، چه حسی خواهم داشت: مثل بقیه دارم باهات همخونی میکنم یا اینکه دارم باهات گریه میکنم و یا اینکه با گریه دارم همخونی میکنم؟! فقط میدونم که این آهنگت رو تازه تازه دارم میفهمم، بعد از بیست سال!
برات بهترین آرزوها رو دارم ... شاد وموفق باشی
سروش
So close, no matter how far
Couldn't be much more from the heart
Forever trusting who we are
and nothing else matters

Never opened myself this way
Life is ours, we live it our way
All these words I don't just say
and nothing else matters

Trust I seek and I find in you
Every day for us something new
Open mind for a different view
and nothing else matters

never cared for what they do
never cared for what they know
but I know

So close, no matter how far
Couldn't be much more from the heart
Forever trusting who we are
and nothing else matters

Never opened myself this way
Life is ours, we live it our way
All these words I don't just say
and nothing else matters

Trust I seek and I find in you
Every day for us something new
Open mind for a different view
and nothing else matters

never cared for what they do
never cared for what they know
but I know

So close, no matter how far
Couldn't be much more from the heart
Forever trusting who we are
and nothing else matters

never cared for what they do
never cared for what they know
but I know

Never opened myself this way
Life is ours, we live it our way
All these words I don't just say

Trust I seek and I find in you
Every day for us, something new
Open mind for a different view
and nothing else matters

never cared for what they say
never cared for games they play
never cared for what they do
never cared for what they know
and I know

So close, no matter how far
Couldn't be much more from the heart
Forever trusting who we are
No, nothing else matters
شب خوش

۱ نظر: