۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه

سر آغاز




اولین پست سال شمسی جدیدم رو میخوام بنویسم. یه دو هفته ای بود که نوشتنم نمیومد. ولی الآن بخاطر یکی از قشنگترین اتفاقاتی که داره توی دور و اطراف من میوفته، هوس نوشتن کردم. من از زمان دبستان یه دوستی دارم به اسم علیرضا و همچنین از زمان سرلاک خوردن یه دوست دیگه ای دارم به اسم سحر. ده سال پیش این دو تا دوست من توی مهمونی تولد من با هم رابطه ای رو شروع می کنن و به قول معروف از عنفوان جوانی آروم آروم شروع میکنن با هم بزرگ میشن. بالاخره به من خبر رسید که این دو کفتر عاشق، قراره که برن زیر یه سقف!!! واقعا نمیتونم بگم که چه حس خوشایند و عجیب و باحالی دارم. دو تا از صمیمی ترین دوستام، به واسطه من، دارن بصورت جدی جدی وارد زندگی مشترک میشن. البته واقعیتی که وجود داره، استقامت و مدیریت خودشون بوده که تونسته ده سال این رابطه رو نگه داره و به اینجا برسونه و مطمئنم که ده ها سال دیگه هم میتونن ادامه بدن. در حال حاضر دارم به عنوان یه دانشجوی بیکار، دو دو تا چهار تاهامو میکنم که هرجور شده خودمو به جشن عروسیشون برسونم، چون به قول معروف اصلا راه نداره که من نباشم! خیلی نمیخوام به این نوشته چیزی اضافه کنم، فقط همین که واقعا خوشحالم و براشون مثل همیشه، بهترین آرزوها رو دارم و خواهم داشت.

سحر و علیرضا ... پیشاپیش پیوندتان مبارک!

شب خوش

پی نوشت: توقع زیادی از عکسش نداشته باشید. ساعت دو صبح با تاچ پد لپ تاپ، چیزی بهتر از این در نیومد!! :)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر