۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه

گردگیری


مدت زمان زیادی میشه که اصلا قدم سمت وبلاگم نذاشتم. از وقتی که برگشتم ایران انگار دیگه دل و دماغ نوشتن نداشتم. نوشتنم نمیومد. امروز اومدم یه سری به این وبلاگ خاک گرفتم زدم، دیدم که حتی یکی از اون گجت هاش از کار افتاده! واقعا عین این خونه قدیمیایه متروکه شده، برای همین دلم به حال خودم و وبلاگم سوخت و چون امروز بهترین خبری که میشد بشنوم رو شنیدم، قشنگ سر حال و چست و چابک گفتم بیام گرد گیری کنم و یه پست جدید بنویسم.

اون سه ماهی که ایران بودم که واقعا چیز خیلی خاصی برای گفتن و تعریف کردن نداره، غیر از یه مسافرت عالی دو روزه و چند تا مرگ و میر و تصادف ناجور امیر سجودی و دیدن بابک و علیرضا و سعید و سیاوش و بقیه دوستان و پنتری و پیتزا و چلو کباب و قرمه سبزی و دیدن امید بعد از یک سال. در مورد امید که از بیست و نه روزی که ایران بود فکر کنم بیست و شش یا بیست و هفت روزه شو با هم بودیم. و جالبیش هم اینجا بود که ما خواستیم تاریخ بلیط برگشتمونو عوض کنیم و روزی انداختیم که امید هم بر میگشت و پرواز اون صبح جمعه بود ما جمعه شب و نکته جالبترش این بود که قبل از سوار شدن به هواپیما بهش زنگ زدم و دیدم اون رسیده خونش ولی ما دو روزی تو راه بودیم تا برسیم به شهر و دیار دوممون. در نهایت اون یک ماه آخر واقعا روزای خوبی بود و دلی از عزا در آوردیم.

خبر خوشی هم که امروز شنیدم این بود که جمعه صبح، یعنی چهار روز دیگه، روزبه به ما ملحق میشه و گنگ ما اینجا تکمیل میشه. واقعا این دو سه هفته به ما هم اینجا خیلی فشار اومد چون تو این سه ماه کلی برای اینجا برنامه ریزی کرده بودیم و این تاخیری که تو ویزای پلی پیش اومد، اعصاب واسه ما نذاشت.... خلاصه که میاد و باید ببینیم که به چند تا از اون برنامه هامون میرسیم!!!!
الآن دیگه چیزی ندارم که بنویسم ولی امیدوارم که تند تر بتونم مطلب بنویسم.

شب خوش

۱ نظر:

  1. وقفه طولانی بود اما خوشحالم که دوباره شروع کردی به نوشتن...
    خوش و سلامت باشی

    پاسخحذف