۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

پیتر جیمز و خانواده محترم



این ترم یه درسی داریم به اسم Sustainable Practices in Built Environment. اول که اسمشو خوندم کرک و پرم ریخت، ولی بعدش فهمیدم منظور همین زندگی سبز و انرژی خورشیدی و بازیافت و اینجور چیزاست. استادش بر خلاف بقیه استادامون آدم مزخرفیه. یه مادر فولاد زره، اصالتا امریکایی، بد اخلاق، از خود راضی، حوصله سر بر و خشک. یه کتاب هم نوشته به اسم Positive Development که همش در مورد اینه که چقدر خوب میشد بجای خیابون همش گل بکاریم و بجای پمپ بنزین تربچه بکاریم و این جور چیزا. متن کتاب هم یه چیزی تو مایه های "کلیله و دمنه" میمونه. ما که هیچی، خود استرالیایی و انگلیسیه هم اینجا تو فهمیدنش مشکل دارن. یک نثر وحشتناک و مطالب جفنگ. هر جلسه هم یه فصلشو باید بخونیم یه کوییز صحیح و غلط بیست و پنج سواله ازش میگیره. ولی اینجا کلاسها معمولا یه قسمت پرزنتیشن داره به اسمه Lectureو یه قسمت درک و فهم داره به اسمه Tutorial . چون تعدادمون خیلی زیاده و صد و شصت نفریم سر کلاس، برای توتریال چند تا استادیار داریم. تقسیم میشیم تو یه سری کلاس و استادیار میاد و بحث میکنیم و از این جور کار ها. ما که کلا اون یک ساعت و نیم توتریال رو مدام داریم چرت و پرت و جفنگیات میگیم میخندیم. یه سری دوست استرالیایی و برزیلی و اتریشی و اینا هم داریم که همیشه با هم میشینیم و از بعد از کوییز چرت و پرت گفتنامون شروع میشه. سه تا استادیار داریم که چرخشی عوض میشن. یکیشون الیسون ه که یه خانوم چاق و قلمبه است که وقتی حرف میزنه انگار داره با شوهرش تو تخت خواب لاو میترکونه، پچ پچ میکنه و هیچی نمیشنوی!!!! یکیشون مایکل ه که یه پسر سی ساله پر انرژی و دیوانه است با یه لهجه فوق العاده غلیظ و نا مفهوم. ولی سومیشون که از شانس ما بیشتر از همه برای کلاس ما میاد، پیتر ه. پیتر یه مرد سی و هفت هشت ساله، خوش تیپ آروم و متین، با نمک و دوست داشتنیه. واقعا هر جلسه دعا میکنیم که باز اینا قاطی کنن که هفته پیش کی کجا بوده، پیتر بیاد واسه ما. خودشم میدونه که این کتاب جنیس (استاد بزرگ) خیلی جفنگه و تا جایی هم که بتونه کلاس رو دودر میکنه و بچه ها رو میزاره که حال کنن.

هفته پیش برای جنیس یه کاری پیش اومده بود و نیومد لکچر بده و جاش پیتر لکچر داد. باید بودین و میدیدن که چیا میگفت! از آسمون و ریسمون گفت تا اینکه بیاین همه خوب و خوشحال در کنار هم زندگی کنیم و اینا! یعنی یه پرزنتیشنی داد که فکر کنم تو تاریخ دانشگاه بی نظیر بود. بعد یه قسمتیش هم اشاره کرد به قسمت سالن و راجع به زن و بچه هاش حرف زد، دیدیم که زنشو دو تا دخترشم آورده. یه زن چینی و فوق العاده زشت، دو تا دختر هشت نه ساله و ده یازده ساله بانمک. خدا رو شکر به باباشون رفته بودن. پرزنتیشنش که تموم شد، دختر کوچیکه دویید رفت پایین و باباشو بقل کرد و خلاصه کلی صحنه رومانتیکی بود!!! بعدش هم که رفتیم برای توتریال دیدیم که از شانسمون دوباره پیتر اومد با خانواده. نشستن سر یه میزو دختراش شروع کردن به پخش کردن سوالای کوییز و پاسخ نامه ها و اینا. چون هفته پیش کوییز نگرفته بودن، این هفته دو تا کوییز باهم بود. یعنی پنجاه تا سوال با همون ادبیات شکسپیری!! وقت بیست دقیقه!!!! یه ربع که گذشت، پیتر گفت که خوب هر چقدر زدین بسه دیگه. سکه هاتونو در بیارین و بقیه شو شانسی بزنین که پنج دقیقه بیشتر وقت ندارین! بعد هم که طبق معمول راجع به مسائل زیست محیطی بحث و تبادل نظر کردیم و کلاس تموم شد.

یاد استادهای دانشگاه خودمون افتادم که دو تا شون با هم زن و شوهر بودن، توی دانشگاه همدیگرو به اسم فامیل و لقب دکتر صدا میکردن. واقعا چه هاله های عجیبی تو ایران دور و بر آدماست، همه یه لقب یا شاید چند تا لقب دارن، تو محیط کار و خیلی جاهای دیگه اسم کوچیک هیچ معنایی نداره، مهندس جان و آقای دکتر و اینا که کمترینشه، یه سری احتراماتی بهم دیگه گذاشته میشه که دیگه از حالت احترام خارجه و حکما ماساژ یکی از اعضای بدن محسوب میشه! خلاصه که خیلی برام جالب بود پیتر و خانواده اش. واقعا نمیدونم، انگار این انرژی مثبت و منفی ای که از آدما ساطع میشه حقیقت داره، چون تقریبا تمام کسایی که باهاشون راجع به این استادامون حرف میزدم، از پیتر خوششون میومد و وقتی هم که زن و بچه هاش اومدن سر کلاس، انگار کلاسمون خیلی شاد تر از جلسات پیش بود. این عکسی هم گذاشتم یکی از شاهکار های همین جناب پیتر جیمز سر کلاس لکچره و در مورد اینه که ما اگه به آلوده کردن یه جایی غیر از جایی که مستقیما زندگی میکنیم ادامه بدیم، مثل اینه که تو یه قایق سوراخ باشیم. این هم مثلا یه قایقه که یه قسمتش سوراخه و اونایی که اون طرفن دارن میگن :

I’m glad there’s no hole at our end of the boat


شب خوش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر